مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
شاعر : حسن لطفی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : غزل
مِنَّت ویرانهاش را خِیلِ مُژگان میکِشند گنجها را غالباً شاهان به ویران میکِشند
زحـمتِ زائرِ نـوازیهایِ او را از قدیم جبرئیل و آدم و نوح و سلیمان میکِشند
او شبیهِ زینب و فرمان پذیرش عالم است بارِ او را آسـمـانیها به قـرآن میکِـشند
در خـرابه ماند اما کاخ را ویـرانه کرد اَمرِ او را آفتاب و باد و طوفان میکِشند
گریه را از فاطمه آموخت تا زهرا شود از دو چشمانش خجالت اَبر و باران میکِشند
آنکه دختر دارد این را زودتر حس میکند دخـتران نازِ پدر را با پدرجان میکِشند
پایِ او عـادت ندارد بر زمین باشد اگر عمهها جایِ عمو او را به دامان میکِشند
موقعِ خوابش فرشتههای غـمگینی فقـط بالِشان را رویِ تاول های سوزان میکِشند
عمههایش نیمهشب وقتی که خوابش میبَرد یک به یک از پایِ او خارِ مغیلان میکِشند
دیگر از بازی بدش میآید از وقتی که دید چادرش را هر طرف با دستِ طفلان میکِشند
با طنابی که به دستش داشت مشکل میرود با طنابی که به گردن داشت آسان میکِشند
سنگ بود و چنگ بود و شعله اما هیچ یک طفـل را دنبـالِ بابا نـیـزهداران میکِشند
گفت دیگر عمه دندان های شیریام نماند وای با سیلی چرا در شام دندان میکِشند
|